عاشقانه ی پانزدهم ...
تولدم مبارک!... امروز، روز تولد من است و سالروز اتفاقات مهم دیگری هم در زندگی مان هست!... 10 سال پیش در این روز من و پدرت برای اولین بار همدیگر را دیدیم!... 2 سال پیش در این روز ما فهمیدیم که مسافر کوچولویمان دختر است! دختر نازنینی که از همان اولین دیدار و حتی خیلی قبل از آن عاشقش بودیم... دختر نازنین و عزیزی که خدا را شکر می کند و به خدا مرسی میگوید! وقتی از او می پرسم برای چه چیزهایی باید خدای مهربانمان را شکر کنیم همه ی آن چیزهایی که در آن لحظه می بیند را می گوید! و خیلی زیبا به من درس شکرگزاری برای همه ی نعمت ها و درس زندگی در لحظه و شاد بودن برای هر چه در همین لحظه داریم را می دهد!... دختر خوب و مهربانی که امروز به ما ماماجون...
نویسنده :
الهام
18:08